-
کریسمس مبارک
سهشنبه 12 دی 1391 08:03
میلاد مسیح و عید کریسمس عید است و شادی نه عید نوروز جشن مسیحاست نامش , کریسمس آغوش مریم نوری مبین است بس می درخشد آن روح ماهش بلبل زشادی با صد ترانه بر شاخه شاخه هی می زند پر فصل زمستان چه نوبهاری است دشت و دمن شد با غنچه زیبا شبنم به گلها ناز است و غلطان رویایی گشته است دنیای گلها تن پوش روشن هرجا صفا یی است از سوز...
-
زمستان
یکشنبه 10 دی 1391 13:12
بخت خفته ی شهرم باز می شود با رختی که دانه های برف ، نثار کاج های پیر می کند
-
یاد مرگ
شنبه 9 دی 1391 10:32
من یقین دارم که برگ ، کاین چنین خود را رها کردست در آغوش باد ، فارغ است از یاد مرگ ! آدمی هم مثل برگ ، می تواند زیست بی تشویش مرگ ، گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را ، می تواند یافت لطف : «هر چه باداباد را »
-
شب یلدا
چهارشنبه 29 آذر 1391 10:09
شب یلدا شب نور و شب مرگ سیاهی را کنار مردم و فامیل و یا تنها به پاس زایش نور و سپیدی جشن می گیری کتاب حافظ و فردوسی فرزانه میخوانی همایون بادت این جشن و نوید روز پیروزی
-
نیما یوشیج :
پنجشنبه 16 آذر 1391 19:00
چایت رابنوش ؛ نگران فردا نباش ! از گندم زار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها ...!
-
گویا .. باز دیر آمده ام
دوشنبه 29 آبان 1391 20:15
با توام ، با توخــــــــدا.. یک کمی معجزه کن چند تا دوست برایم بفرست... پاکتی از کلمه جعبه ای از لبخند... نامه ای هم بفرست کوچه های دل من باز خلوت شده است... قبل از اینکه برسم دوستــی را بردند یک نفر گفت به من: باز دیر آمده ای .... دوست قسمت شده است... من از ابتدای تو فهمیده بودم که یک روز خورشید را خواهی آورد دریغا...
-
شعر مولانا
چهارشنبه 24 آبان 1391 10:51
غزل و حال مولانا نه سلامم،نه علیکم نه سپیدم ؛نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم نه زمینم نه به زنجیر کسی بسته ام و برده دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستاده پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم ،نه بهشتم...
-
مرگ برگ ها
سهشنبه 23 آبان 1391 10:40
در میان گونه گونه مرگ ها تلخ تر مرگی ست، مرگ برگ ها زان که در هنگامه ی اوج و هبوط تلخی مرگ ست با شرم سقوط وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬ -زانچه بینی٬ آشکارا و نهان- رو به بالا و ز پستی ها رها خوش ترین مرگی ست، مرگ شعله ها ...
-
کلاغ پیر
سهشنبه 23 آبان 1391 10:30
این کلاغ ها...کلاغ های پیر معلوم نیس به مرگ چندین مترسک نظاره گر بودند .... چندین مترسک را اسیر کرده اند .... چندین مزرعه را به تباهی کشیدند .... اما همچنان داستان مترسک و مزرع ادامه دارد .... این زندگی قربانیه تکرار استـــــــــ
-
گریزی سرد
چهارشنبه 17 آبان 1391 13:21
گریزی سرد از ثانیه هایی که تشابه شان دیوانه ام می کند..!! گریز از سخنهای دروغین آدمهای دروغی !! گریزاز حضور نا ممتد خوشیهایم که همیشه با تلنگر دیگران ... گریز از این همیشه بودن برای همه ..! گریزاز خودم که رنگ خاکستری دارم این روزها..! گریزاز بودن بی فایده این ایام ... گریزاز هراسهایی که در دلم خانه کرده اند ! گریزاز...
-
درد من
چهارشنبه 17 آبان 1391 13:05
شاید دَرد من دلیل خنده کسی شود . اما خنده من هرگز نباید باعث درد کسی شود . ★چارلی چاپلین★ بهترین دوستم آینه است .. وقتی من گریه میکنم، او نمیخندد ★چارلی چاپلین★
-
مثل درخت باش
چهارشنبه 17 آبان 1391 12:09
مثل درخت باش که در تهاجم پاییز هرچه بدهد روح زندگی را برای خویش نگه می دارد...!
-
سرزمینی در بهشت
چهارشنبه 17 آبان 1391 12:04
می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت صاحب عشـق زمیـنـی را به دوزخ می بـرنـد جا نـدارد عشق های این چنـیـنـی در بهشت گـیـرم از روی کـرم گـاهی خـدا دعـوت کـنـد دوزخی ها را بـرای شب نـشینی در بهشت...
-
تیر برقی چوبیم
چهارشنبه 17 آبان 1391 12:02
تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم نور یک فانوس باشم پیش پای روستا یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم قدر یک ارزن...
-
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
چهارشنبه 17 آبان 1391 12:00
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن...
-
اشکی
سهشنبه 16 آبان 1391 12:41
اَشکـــــــی در انتظــــ ــــــــــار گریستـــن نشستــــــه است همچـــون مـــــن که در امتــــداد ریـــل هـایِ قطــــارِ فـاصلــ ــ ــــه ها به انتظــــ ــــار تـــ ــو نشستــــــه ام از باغ دل بـــــــــرایت یکــــــــــــــــ بغــل احســـ ـــاس با عطــــــــــــر دلتنــــــــــگ گـل ســــــرخ و از...
-
بهترین باش
دوشنبه 15 آبان 1391 13:43
اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی ، بوته ای در دامنه ای باش ولی بهترین بوتهای باش که در کناره راه میروید اگر نمیتوانی بوتهای باشی ، علف کوچکی باش و چشمانداز کنار شاه راهی را شادمانهتر کن اگر نمیتوانی نهنگ باشی ، فقط یک ماهی کوچک باش ولی بازیگوشترین ماهی دریاچه همه ما را که ناخدا نمیکنند ، ملوان هم...
-
چرا منو بدنیا آوردی؟
دوشنبه 15 آبان 1391 13:06
در جواب دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟ زیرا سال های جنگ بود و من نیازمند عشق بودم برای چشیدن طعم آرامش زیرا بالای سی سال داشتم و می ترسیدم از پژمردن پیش از شکفتن و غنچه دادن زیرا طلاق واژه ای ست تنها برای مرد و زن نه برای مادر و فرزند. زیرا تو هرگز نمی توانی بگویی: مادر سابق من حتی وقتی جنازه ام را تشییع می...
-
قطره
دوشنبه 15 آبان 1391 10:16
قطره عبور کرد و گذشت قطره پشت سر گذاشت قطره ایستاد و منجمد شد قطره روان شد و راه افتاد قطره از دست داد و به آسمان رفت و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت تا روزی که خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن! خدا قطره را به دریا رساند قطره طعم دریا را چشید طعم دریا شدن را اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت:...
-
ما مرد هستیم
سهشنبه 9 آبان 1391 13:19
ما ""مـــرد"" هستیم! دستــــانمان از تو زِبرتر و پهن تر است!!! صورتمان ته ریشى دارد!!! گاهی دلگیراز بی وفایی ها ، اما دلمان دریــــاست! جـــاىِ گریـــــه کردن به بالکن میرویم و سیـــــگار دود میــــکنیم!!! ما با همــــان دستان پهن و زبرتو را نوازش میکنیم!!! دریایی از گرفتاری هم باشیم ،ولی با همان...
-
حسین پناهی میگه :
سهشنبه 9 آبان 1391 13:17
چیزی دارد تمام می شود ! چیزی دارد آغاز می شود ! ترک عادتهای کهنه و خوگرفتن به عادتهای نو.. این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار زندگیش کرده ام..! میدانم و نمی دانم !!
-
نقابم کو ؟
سهشنبه 9 آبان 1391 13:11
اینجا همه نقابی بر چهره دارند .. اینجا صداقت تاوان دارد..!! میخواهم همرنگ جماعت شوم ! اینجا بوی یکرنگی نمی دهد ...
-
پرواز را بیاموز
یکشنبه 9 مهر 1391 21:30
:*:.*:.*:.*:.*:.*:.*:.* :.*:.*:.*:.*:.*:. *:.*:.* پرواز را بیاموز ! نه برای اینکه از زمین جدا باشی . ..!! برای آنکه به اندازه ی فاصله ی زمین تا آسمان گستـرده شـــوی... :*:.*:.*:.*:.*:.*:.*:.* :.*:.*:.*:.*:.*:. *:.*:.*
-
دوستی
شنبه 8 مهر 1391 21:25
دوستی اتفاق است، جدایی رسم طبیعت طبیعت زیباست، نه به زیبایی حقیقت حقیقت تلخ است، نه به تلخی جدایی جدایی سخت است نه به تلخی تنهایی . . .
-
لالالا
شنبه 8 مهر 1391 21:23
لالا لالا،لالا لالا بخواب دنیا خسیسه واسه کمتر کسی خوب مینویسه یکی لبهاش تو خوابم غرق خنده است یکی چشماش تو خوابم خیسه خیسه !!
-
زندگی زیباست
یکشنبه 21 خرداد 1391 10:36
زندگی شادی است زندگی لذت است زندگی عشق است زندگی وحدت است زندگی مراقبت است زندگی اعتقاد است زندگی آزادی است زندگی آرامش است زندگی خلقت است زندگی خیال است زندگی هنر است زندگی یک رویاست زندگی یک راز است زندگی دانستن است زندگی شوق است زندگی آسایش است زندگی باشکوه است زندگی گوهر است آیا چنین نیست؟
-
پرواز ماهی کوچک
چهارشنبه 10 خرداد 1391 20:44
کوچکتر که بودم ساعت ها کنار تنگ ماهی قرمزی که از شب عید مانده بود می نشستم، نگاهش می کردم که همه ی عمرش را پرواز می کند به حرکت نرم باله ی دمش خیره می شدم، به این که هر از گاهی آرام و بی خیال دو باله ی نازک و بی وزن را باز و بسته می کند کمی جلو می آید، کمی عقب می رود، به همان نرمی و آسودگی رو بر می گرداند. خودش را بی...
-
دلتنگی هایم
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 10:24
خدایا دردها از آن بالا کوچک دیده می شوند بیا مسائل را رودر رو حل کنیم آموخته ام که وابسته نباید شد نه به هیچ کسی ونه به هیچ رابطه ای و این لعنتی نشدنی کاری بود که آموختم حوصله ات که سر می رود با دلم بازی نکن من در بی حوصله گی هایم با تو زندگی کرده ام من زنم وقتی خسته ام وقتی کلافه ام وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم...
-
دلم پر می کشد پشت دیوار
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 09:59
دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت. نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد. کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد. شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم. شاید هم پنجره اش...
-
خوشبختی
شنبه 2 اردیبهشت 1391 19:34
خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد . . .