آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

خدا قول نداده!؟.....

خدایا .... 

 

مهارت مراقبت از آنچه بما داده ای  

 

را در قلبمان قرار ده، 

 

زیرا ما در از دست دادن  

 

داشته هایمان استاد شده ایم 

   

خدا همیشه قول نداده  

 

  

 

خدا قول نداده آسمون همیشه آبی باشه و باغ ها پوشیده از گل... 
 

قول نداده زندگی همیشه به کامت باشه ... 


خدا روزهای بی غصه 

 

 و شادی های بدون غم  

 

و سلامت بدون درد رو هم قول نداده...
 

خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های همیشگی رو قول نداده ... 


خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نکنی ... 


خدا جاده های آسون و هموار، 

 

 سفرهای بی معطلی رو قول نداده ... 

 

   

  


قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شیب نداشته باشن ...  


رود خونه ها گل آلود و عمیق نباشن ... 

 

ولی خدا رسیدن یه روز خوب رو قول داده ...
 

خدا روزی روزانه ، 

 

 استراحت بعد از هرکار سخت و 

 

 کمک تو کارها و عشق جاودان رو قول داده .  

 

عجب روزی می شه اون روز ...
 

پس توی ناملایمات زندگی همشکر بگو و فقط از خودش کمک بگیر  


ناامیدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه  

 

اما همین دست انداز نوید یه جاده صاف و وسیع رو بهت می ده ...  

 

زیاد تو دست انداز نمون ... 

 
وقتی حس کردی به اون چیزی که می خواستی نرسیدی خدا رو شکر کن  

 

چون اون می خواد تو یه زمان مناسب تری غافلگیرت کنه 

 

 و یه چیزی فراتر از خواسته الانت بهت بده...  

 

با زندگی الانت میخوای چیکار کنی

نظرات 1 + ارسال نظر
ما دو نفر جمعه 22 آذر 1392 ساعت 15:25 http://www.ma2nafar22.blogfa.com

خدایا

دستم به آسمانت نمی رسد

تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد