´¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•
¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•
¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
«پروردگارا !
تقدیر من و دوستان را در سال آینده
بهگونهای قرار ده که در پایان سال،
از گذشته خود افسوس نخورند»
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
¸.•*´¨`*•. ¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•
´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•
با سر و سینه گل های سپید
نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
مترسک را دار زدند، به جرم دوستی با پرنده…
که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد
اینجا “قحطی عاطفه”هاست…