آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

خطاهایم

خدای من؛  

 

خطاهایم؛ 

خطاهایم لباس پستی و ذلّت تنم کرده؛

خواستم و نشد ... 

آرزوهایم را ، امیدهایم را یکی یکی به آتش می کشم.


تا اندکی گرم شوم...!

 

چه طعم تلخ و زننده ای دارد این جراحت های افکارم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد