آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

فرشته ای به نام مادر

نه 

فردا نه 

چند ساعت بعد هم نه

چند ثانبه دبگر هم نه...

همین الان

برای مادرت یک کاری بکن

اگر زنده است...... دستش را

اگر به آسمان رفته است ...  مزارش را

اگر پیشت نیست ...  یادش را

اگر قهری...چهره اش را

ببوس.... 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد