آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

تقدیم به تمامی زنان

تقدیم به تمامی زنانی که قطعا" قابل احترامند و مردانی که زن را اینگونه می بینند
 

 

من دلم می خواهد یک زن باشم ...

یک زن آزاد... یک زن آزاده

من متولد می شوم، رشد می کنم تصمیم می گیرم و بالا

می روم. من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم .من یک روح متعالی 

 هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !ـ 

   من را با باورهایت تعریف نکن !بهتر بگویم تحقیر نکن  !ـ

 

 

من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم ـ قرمز، زرد،نارنجی ،برای خودم  

آرایش می کنم- گاهی غلیظ،  

 می رقصم- گاه آرام ، گاه تند،

می خندم بلند بلند بی اعتنا به اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر   

woman laughing  

برای خودم آواز می خوانم حتی اگر صدایم بد باشد و فالش بخوانم، آهنگ میزنم 

 و شاد ترین آهنگ ها را گوش می دهم.ـ

،مسافرت می روم حتی تنهای تنها    

    

من به زن وجودم افتخار می کنم، هر روز و هر لحظه ... من به تمام زنان آزاده و سربلند دنیا افتخار می کنم و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می بینند و تحسین
می کنند.

حرف می زنم، یاوه می گویم و گاهی شعر، اشک می ریزم! من عشق می ورزم......ـ

من می اندیشم... من نظرم را ابراز می کنم حتی اگر بی ادبانه باشد و مخالف میل تو، فریاد می کشم و اگر عصبانی می شوم دعوا می کنم  

حتی اگر تمام این ها با آنچه تو از مفهوم یک زن خوب در ذهن داری مغایر باشد.ـ

زن من یک موجود مقدس است؛ نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستو قایم می کنی تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد. نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد، حتی اگر گران بخرند.  

 

Titanya at her Feathered Pipe Ranch Dance Retreat 

اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه می دهد؛ به هر که بخواهد، هر جا

 

 

زن من یک موجود آزاد است. اما به هرزه نمی رود. نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛ به احترام ارزش و شأن خودش. با دوستانش، زن و مرد، هر جایی بخواهد می رود، حتی به جهنم!ـ   

خنده 

زن من یک موجود مستقل است. نه به دنبال تکیه گاه

می گردد که آویزش شود، نه صندلی که رویش خستگی در کند و نه نردبان که از آن بالا برد. زن من به دنبال یک همسفر است، یک همراه، شانه به شانه. گاه من تکیه گاه باشم گاه او. گاه من نردبان باشم ، گاه او. مهر بورزد و مهر دریافت کند   

man-and-woman-in-love

 در خانه زن من کسی گرسنه نیست ، بچه ها بوی جیش

نمی دهند، لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛ اگر عشق باشد، زندگی باشد

زن من یک موجود سنگیِ بی احساس و بی مسئولیت هم نیست؛ ظرافتش، محبتش، هنرش، فداکاریش ، شهوتش و احساسش را آنگونه که بخواهد خرج می کند؛ برای آنهایی که لایق آن هستند

  زن من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کارمی کند، در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند. نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران او را از حرکت بازدارند. گاهی برای همراهی سرعتش را کم

می کند اما از حرکت باز نمی ایستد. دستانش پر حرارتند و روحش پر شور؛  

  

من یک زنم ...  نه جنس دوم... نه یک موجود تابع... نه یک ضعیفه ... نه یک تابلوی نقاشی شده، نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی، نه یک کارگر بی مزد تمام وقت، نه یک دستگاه جوجه کشی

 من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ، بی آنکه دیگری را بیازارم... ورای تمام تصورات کور، هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس!ـ

  باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم، بی تفاوت و بی احساس باشم، بی ادب و شنیع باشم، بی مبالات و کثیف باشم. اگـــــر  

نبوده ام و نیستم ، نخواسته ام و

نمی خواهم

 

 آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد، احترام می خواهد و احترام می کند. ـ  

  alignbottom

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد