آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

خدا

خدایا میخواهم از نو شروع کنم.
خدایا میخواهم تحولی عظیم در خود به وجود آورم
خدایا تا اکنون کنارم بودی و مرا در این
تصمیم یاری کردی
زین بعد هم کنارم باش و دستانت را
از دستانم دور نکن
که بدون گرمای وجودت من هیچم هیچ.
خدایا به بیراهه رفتم از تو دور شدم
دیگری را پرستیدم به دور از اینکه
تنها عشق جاودان توئی
نمیدانستم
فراموشت کرده بودم
حال که برگشتم حال که فهمیدم
در این دنیا هیچ کس هیچ کس را دوست ندارد
و تنها کسی که عاشقانه من را دوست دارد تو هستی کمکم کن
خودت گفتی هر وقت به سویت بیایم با آغوش باز پذیرایم هستی
پس تنهایم نگذار.
خدایا دوستت دارم خدایا با تمام وجودم دوستت دارم
دوست داشتنی بدون هیچ انتظار و توقع
تو نیز مرا دوست داری میدانم میدانم خودم این را از نگاهت
می خوانم
از گرمای وجودت احساس میکنم
خدایا همراهم باش. 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد