تو ویترین زندگیت به عروسکی که مال تو نیست دل نبند .
چون اون فقط وسوست می کنه اونی که داری و از دست بدی
سلام لطفا به من بگین از کجا باید فهمید این عروسک مال کیه؟؟به نظر من عروسک مال کسی ِ که بیشتر از بقیه دوسش داشته باشه!!!
در میان هر سیب دانه ها محدود است در میان هر دانه سیب ها نامحدود چیستان عجیبی است دانه باشیم نه سیب
زندگی مثل یک دیکته است هی غلط می نویسیم هی پاک می کنیم باز می نویسیم و دوباره پاک میکنیم غافل از اینکه یک روز داد میزنن ورقا بالا
آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که خواهی بود هدیه تو به خداست پس بی نظیر باش
همیشه غمگین ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می دهند
به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم شاید این دوست داشتن کم به نظر آید اما وقتی گنجشک ها گریه می کنند (می میـــــــــــــــــــرند)
انسان ساخته افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیآدم خود بین چاره ای جزفرود آمدن نداردسلامت را نمی خواهند پاسخ گفت... سرها در گریبان استکسی سر بر نیاردکرد... پاسخ گفتن و دیدار یاران را کرده تاریک ولغزانخوشبختی را دیروز به حراج گذاشتن.. ولی حیف که من زاده امروزم خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم
وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود
خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است پیدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است
سلام
لطفا به من بگین از کجا باید فهمید این عروسک مال کیه؟؟
به نظر من عروسک مال کسی ِ که بیشتر از بقیه دوسش داشته باشه!!!
در میان هر سیب دانه ها محدود است
در میان هر دانه سیب ها نامحدود
چیستان عجیبی است دانه باشیم نه سیب
زندگی مثل یک دیکته است هی غلط می نویسیم هی پاک
می کنیم باز می نویسیم و دوباره پاک میکنیم غافل از اینکه یک روز داد میزنن ورقا بالا
آنچه که هستی هدیه خداوند به توست
و آنچه که خواهی بود هدیه تو به خداست
پس بی نظیر باش
همیشه غمگین ترین لحظات را
عزیزترین کسانمان به ما هدیه می دهند
به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم
شاید این دوست داشتن کم به نظر آید
اما وقتی گنجشک ها گریه می کنند (می میـــــــــــــــــــرند)
انسان ساخته افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشی
آدم خود بین چاره ای جزفرود آمدن ندارد
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت... سرها در گریبان است
کسی سر بر نیاردکرد... پاسخ گفتن و دیدار یاران را کرده تاریک ولغزان
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتن.. ولی حیف که من زاده امروزم
خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم
وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود
خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است پیدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است