آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

جملات زیبا

لبخند بزن بدون هیچ انتظار پاسخی از دنیا و بدان روزی آنقدر شرمنده خواهد شد که بجای پاسخ به لبخندت، به تمام سازهایت خواهد رقصید .

 

کوچیک که بودیم تنها کفشامون رو اشتباه می پوشیدیم. اما حالا چی؟ حالا که بزرگ شدیم تنها کار درستمون پوشیدن کفشامونه. 

 

هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست، عشقی باشد در دل نه در سر، و دلیلی باشد برای زندگی نه روزمرگی؟!؟!؟!؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
آتوشا یکشنبه 29 دی 1387 ساعت 10:14

چه کسی می گوید: که گرانی اینجاست؟دوره ی ارزانی است ..چه شرافت ارزان،تن عریان ارزان ودروغ از همه چیز ارزانتر..آبرو قیمت یک تکه ی نان .....وچه تخفیف بزرگی
خورده ست قیمت هر انسان

آتوشا یکشنبه 29 دی 1387 ساعت 10:18

ما به هم دروغ گفتیم!

نه تو

از کوپه ی قطار دست تکان دادی

نه من

در ایستگاه منتظر تو بودم

قطاری که تو را آورد

مرا با خود برد.

آتوشا چهارشنبه 2 بهمن 1387 ساعت 11:07




سعی کن آنچه را مقدر است آرام تحمل کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد