آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

پشتیبانی قدرتمند خدا در کنار توست

رها باش،شکرگزارباش، به او توکل کن، ایمان داشته باش ، عاشق باش و ببخش 

 

تو از طرف خدا آمده ای تا مردم را به عشق و مهربانی و زیبایی و تحول دعوت کنی.تا به آنان یادآوری کنی که چه قدرت عظیمی ، چه خدای بزرگی در درون آنان وجود دارد.وقتی غول سحرآمیز ایمان را بیدارکننــد، برای همیشه سعادتمند و خوشبخت خواهند بود و تو آمده ای تا با تواضع و مهربانی مژده قدرت و شکوه و محبت و افتخارشان را به تک تک آن ها بدهی.نوید عظمت و بزرگی که فقط خدا می داند چقدر زیاد است و دردرون خود آن هاست. به آن ها مژده دهی و به آن ها یادآوری کنی خدا مشتاقانه منتظر است بنده های خالص خود را بپذیرد. 

 

 

 

 

خداوندا!

خدایا 
احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم.
  

  

خدایا... 
می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم.
 
 

 

خدایا... 
می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد. می دانم؛ همه اینها را می دانم، ولی نمی دانم چه کنم؛ نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم در این میانه مانده.
  

 

 خدایا... 
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است. خدایا... 
می دانم تو همیشه با منی ، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم.   

 

خداوندا.. 
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان، 
من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.
  

 

 خداوندا... 
من از دوستان بی مقدار، من از همرهان بی احساس، 
من از نارفیقی های این دنیا می ترسم.  

  

خداوندا... 
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن، 
من از ماندن چون مرداب می ترسم. 
 

خداوندا... 
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم. 
 

خداوندا... 
من از ماندن می ترسم 
 

 

خداوندا... 
من از رفتن می ترسم
  
 

 

خداوندا... 
من از خود نیز می ترسم 

 خداوندا... 
پناهم ده 

قیمت یک روز زندگی چقدره ؟!

 

  

راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم
  

 

 شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟
 
 

 

 یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟
حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟ 
 

 

 ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به
گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن! 

چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد! 

  

 این جوری فقط می خواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین بارون که کلافت می کنه که اه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه.
 

 

 هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟

اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه
و به موجودات زمین می بخشه؟!

ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟
  
  

 

 برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟ 
 

  

 تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.قیمت بلیتش هم دل تومنه!
 

 

خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن
لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره. 
 

 

 تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
 

 

   خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوال ها مثل این که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ... 
 

 

 اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی هایی رو که داری ازت بگیرن
زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می گیری؟
چی خیال کردی؟
پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی!
 
  

 اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری
تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.
آ خدا رو می گم ...
همون اوستاکریمی که رحمتش رو بروی هیچ بنده ای نمی بنده
پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ...
 

  

  اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا وول می خوری! 

  

 

 قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیربه زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو

 

رسم روزگار

رسم روزگاره :  

کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی. پیش از آنکه او را در آغوش بگیری . پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی ، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ، و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می تونی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا کنی . 

 

رسم روزگاره : 

 کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود ، بدون اینکه حتی ردی و نشونی از خودش در دنیای تو به جا بزاره .چه آرزوهایی با او نداشتی ، چه آینده ی زیبایی را با او می دیدی، فرصت نشد که فقط یک بار سرت را بر روی شانه هایش بزاری و گریه کنی .  

 

 

 رسم روزگاره :  

وقتی از هر روزی بیشتر به او نیاز داری ، وقتی هنوز خوشبختی را در کنار او حس نکردی ، وقتی هنوز ترانه های عاشقی را تا آخر با او نخوانده ای ، درکمال ناباوری می بینی که او را در کنارت نیست . چه فکر پوچی بود که دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهی رفت و او صورتت را پر از بوسه میکند.   

 

 رسم روزگاره : 

با خود گفتی اگر این بار ببینمش دست او را می گیرم ، خیلی محکم می گیرم و نمی گذارم که برود . او باید برای همیشه پیشم بماند . دستی را گرفتی اما این دست کیست که خیلی سرده ؟ تو دست در دست تنهایی دادی . اون دست رهات نمی کنه !!!   

 

 

 رسم روزگاره :  

او که میرود ، برای همیشه هم می رود .و آنقدر تنها می شوی که حتی نام روزها را فراموش میکنی و گذشت زمان را احساس نمی کنی ، از صدای تیک تیک ساعت بیزار می شوی و با آنکه تنگ دل تو شکست اما ماهیش آزاد نشد. راستی تو که او را خیلی دوست داری: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهایت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هدیه ای ، شاخه گلی بدهی و پس قدر لحظه لحظه ی این روزها را بدان .  

 برایش فال حافظی بگیر .    

او را در آغوش بگیر و  

تا فرصت داری به او بگو : "دوستت دارم "   

 

 

  

 

 

 

دسته بندی انسانها

دسته اول: 

آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی نیستند هم نیستند، عده ای از آدم ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می شوند بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند. 

  

دسته دوم: 

 آنان که وقتی هستند ، وقتی که نیستند هم نیستند.مردگانی متحرک در جهان .خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند ، بی شخصیت و بی اعتبار ، هرکز به چشم نمی آیند تا مرده و زنده شان یکی است. 

 

 دسته سوم: 

 آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی که نیستند هم هستند ، آدم های معتبر و با شخصیت.کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیر شان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می مانند.دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.  

 

دسته چهارم: 

 آنان که وقتی هستند نیستند، وقتی نیستند هستند، شگفت انگیز ترین آدم ها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و با شکوهندکه ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم ، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم، آهسته آهسته ، درک می کنیم، باز می شناسیم می فهمیم که آنان چه بودند، چه می گفتند، و چه می خواستند، ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم .هزار حرف داریم برایشان ، اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم.قفل به زبان می زنند اختیار از ما سلب می شود.سکوت میکنیم وغرقه در حضور آنان مست می شویم درست در زمانی که می روند یادمان می آیدکه چه حرف ها داشتیم و نگفتیم شاید تعداد این ها را در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد. 

 

خدایا در طول زندگی مان در این جهان ما را حداقل با یکی از بندگان دسته چهارم آشنا کن! و ما را در بهترین دسته ها و گروهها جای ده!

اهمیت چگونه زندگی کردن!

آماده باشی یا نه ، بالاخره یک روز همه چیز تمام خواهد شد .

دیگر نه طلوعی خواهد بود نه دقایقی و نه ساعت و روزهایی!  

همه چیزهایی که جمع کرده ای چه گنجینه باشد و چه بی ارزش، همه به دست دیگری سپرده خواهدشد. 

دارایی،شهرت و قوای جسمانیت رو به زوال خواهد نهاد.

کینه، خشم،نومیدی و حسادتها بالاخره روزی از میان خواهد رفت.  

همچنین ،آرزوها، امیدها، برنامه ها و لیست کارهایی که باید انجام می شده، به پایان می رسند.

موفقیتها و شکستها که زمانی بسیار مهم به نظر می رسیدند، ناپدیدمی شوند 

و دیگر مهم نیست که تو از کجا آمده ای یا در پایان عمر در کجا ساکن هستی. 

مهم نیست که زیبا یا باهوش بوده ای حتی جنسیت و رنگ پوستت هم بی اهمیت به نظر میرسد.  

بنابراین آنچه اهمیت دارد چیست ؟ 

ارزش روزهای تو چگونه اندازه گیری خواهد شد؟ 

آنچه اهمیت دارد آن نیست که می خری،آن است که می سازی.

آن نیست که دریافت کرده ای،آن است که بخشیده ای.

آنچه اهمیت دارد موفقیت تو نیست. تلاش توست . 

آنچه یاد گرفته ای مهم نیست، آنچه یاد داده ای اهمیت دارد.

آنچه اهمیت دارد هر عمل درست، دلسوزانه یا فداکارانه ای است. 

که به دیگران قدرت، توانایی و انگیزه کافی برای تقلید از تو را می دهد. 

آنچه اهمیت دارد، حس رقابت در تو نیست،شخصیت توست.

مهم نیست که چند نفر تو را می شناسند،مهم این است که وقتی می روی،چند نفر جای خالی تو را حس می کنند. 

آنچه اهمیت دارد خاطراتت نیستند ، خاطره هایی هستند که از تو در دل آنان که دوستت می دارند به جا مانده  است . 

مهم این است که برای چه مدت ،توسط چه کسانی و برای چه در خاطره ها ماندگار شده ای. 

زندگی کردن مسئله ای نیست که با یک تصادف اتفاق بیفتد.  آن یک پیشامد نیست ،یک انتخاب است. 

هنگامی که چیز زیبایی را می بینی، اولین کاری که باید انجام دهی، به شراکت گذاشتن آن با دوستانت است ، هر جا که باشند- اینگونه است که زیباییها به معنای واقعی در سراسر دنیاپخش خواهند شد.