آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

نوشتم

اسم تو رو نوشتم 


روی بخار شیشه
 

نوشتم این زمستون
 

بی تو بهار نمیشه
 

خالیه جات هنوزم
 

... روی نیمکت رو ایوون
 

وقتی میشستی با من
 

لحظه ها زیر بارون
 

صدای پای بارون
 

رو سنگفرش خیابون
 

صدای چیک چیک آب
 

تو کوچه و تو نادون
 

وای که چه آروم آروم
 

از تو برام میخونه
 

بی تو دلم میگیره
 

تو این سکوت خونه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد