:*:.*:.*:.*:.*:.*:.*:.*:.
*:.*:.*:.*:.*:. *:.*:.*
پرواز را بیاموز !
نه برای اینکه از زمین جدا باشی ...!!
برای آنکه به اندازه ی فاصله ی زمین تا آسمان گستـــرده شـــوی...
:*:.*:.*:.*:.*:.*:.*:.*:.
*:.*:.*:.*:.*:. *:.*:.*
ادامه...
کودک نجوا کرد! خدایا با من حرف بزن ، مرغ دریایی آواز خواند، کودک نشنید! سپس کودک فریاد زد : خدایا با من حرف بزن، رعد در آسمان پیچید، اما کودک گوش نداد! کودک نگاهی به اطرافش کرد ، وگفت: خدایا بگذار ببینمت ، ستاره ای درخشید! اما کودک توجه نکرد ، کودک فریاد زد ، خدایا به من معجزه ای نشان بده ! وطفلی متولد شد، اما کودک نفهمید ، کودک با ناامیدی گریست: خدایا با من در ارتباط باش، بگذار بدانم اینجایی ، «بنابراین» « خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد» « ولی کودک پروانه را کنار زد ورفت »
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را در دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهدآزارم
کودک نجوا کرد!
خدایا با من حرف بزن ،
مرغ دریایی آواز خواند،
کودک نشنید!
سپس کودک فریاد زد :
خدایا با من حرف بزن،
رعد در آسمان پیچید،
اما کودک گوش نداد!
کودک نگاهی به اطرافش کرد ،
وگفت:
خدایا بگذار ببینمت ،
ستاره ای درخشید!
اما کودک توجه نکرد ،
کودک فریاد زد ،
خدایا به من معجزه ای نشان بده !
وطفلی متولد شد،
اما کودک نفهمید ،
کودک با ناامیدی گریست:
خدایا با من در ارتباط باش،
بگذار بدانم اینجایی ،
«بنابراین»
« خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد»
« ولی کودک پروانه را کنار زد ورفت »
خداوند همه چیز را در یک روز نیافریده است
پس چه چیزی باعث شده
که من بیندیشم که می توانم
همه چیز را در یک روز بدست بیاورم
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهدآزارم
وبلاگ قشنگی داری
سلام
مرسی که نظردادی. از انتقادهای سازنده استقبال می کنم .
وبلاگ شما هم خیلی زیباست .
همیشه موفق باشید.